- |
Thursday, June 26, 2003
........................................................................................ Friday, June 20, 2003
●
........................................................................................اتاق من یه لوستر داشت نه نه! اتاق من از قدیم ندیما یه لوستر داشت که حتی وقتی جای اتاق٬ شهر به شهر هم میشد بازم همون لوستر رو داشت٬ خوب... اگه الان با خودتون گفتین «خوب که چی!!! » حتما چند بار دیگه جمله بالا رو بخونین ! خوندین؟! هنوز دارین میگین «خوب که چی؟!» پس اصلا نمی فهمین امروز که نفس های مصنوعی هم نتونست قلبشو به طپش بندازه من چه حالی شدم! خوب چیه مگه؟! آره بابا! جدی میگم! حتی دلم نمیاد تو اتاقم چراغ روشن کنم! 8:35 AM Thursday, June 19, 2003
● خوب حالا که همه منبر رفتنشون گرفته منم دست به کار ميشم
آخر اين شلوغ بازی ها به جز امتحان ندادن قراره چی بشه؟! آهای دانشجوهای همیشه در صحنه چند درصدتون می دونین اصلا چی به چیه؟ هر کس چیزی فهمید من مشتاقانه میخوام بشنوم ! 9:55 PM
●
زمستون و باهار اومدو رفت تابستونم گذشت پاییز رسید ودیگه یواش یواش فصل گذاشتن بخاری شد .... منم میخوام برم هیزم بیارم حتی قول میدم اگه روباهه اومد کنار پنجره سرمو بیرون نیارم !گولشو نخورم حالا میشه اینجا هم فصل هیزم بشه؟! 6:57 AM
● کی گفته؟!
کی می گه؟! اتفاقا چیزی که ثبت میشه فانی تره ٬چون فقط یک چیزه اما اونی که میچرخه ٬سر میخوره٬ می پیچه ٬ تاب میخوره و تاب میده همه چیز! 6:56 AM
●
........................................................................................گونه هايت با دو شيار مورب که غرور تو را هدايت می کنند و سرنوشت مرا که شب را تحمل کردم بی انکه به انتظار صبح مسلح بوده باشم٬ و بکارتی سربلند را از روسپی خانه های داد و ستد سر به مهر باز آورده ام. هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خور بر نخاست که من به زندگی نشستم! *** نه نه نه این هرگز به این راحتی ها هرگز ِ تو نمی شه... 6:55 AM
|
صفحه اصلی
|